داشتن دوستان خوب نعمت است

یک هدیه از بهترین دوست٬ از خدای خوب

داشتن دوستان خوب درست شبیه

 داشتن یک لباس گرم است وقتی از سرما می لرزی

داشتن دوستان خوب درست شبیه

داشتن یک چتر است وقتی از آسمان سیل می بارد

کنار یک دوست خوب بودن

به خوردن یک فنجان چای داغ میان برفها می ماند

هم صحبتی با دوست خوب وقتی دلتنگ باشی

شبیه حال تشنه ایست که میان بیابان چشمه ای یافته باشد

دوست خوب یعنی صدای قهقه ی خنده

برای یک اتفاق ساده

دوست خوب یعنی تنهایی و خاطره یک کار احمقانه

و لبخندی که برلبانت می نشیند

دوست خوب یعنی هق هق گریه

وقتی تو دلتنگی

دوست خوب یعنی سکوت تو و

شنیدن تمام ناگفته هایت

دوست خوب یعنی

یک پیام کوتاه

شاید فقط یک " به یادت هستم" ساده

دوستی یعنی

پیمانی ابدی

شادی و غم . . .خنده و گریه ... قهر و آشتی . 

همه را پشت سر نهادن و دوباره به هم رسیدن

دوستی یعنی

آنچه میان من و توست

................................................

پ.ن:1-این پست رو پیشکش می کنم به همه دوستان خوبم

2-این نوشته اندکی از هزاران است . . . دوستی یعنی آنچه میان من وتوست

3-نمی دونم چرا خدا اینقدر به من لطف داشته اما همیشه هدیه هاش(دوستانم) بهترین ها بودند

4-الان به بهترین دوستتون زنگ بزنید و بهش بگید چقدر وجودش براتون ارزشمنده

5-اگه دلت خواست اسم بهترین رفیقت رو بهم بگو(می دونم بهترین خداست.اسم اون دوستی که بهت هدیه داده رو بگو)

 

 

 

باز هم صحنه شطرنج چیده ای

این بار سیاه پوش بازی می کنی

جنگ را تو آغاز کردی

و با تمام سپاهیانت به میدان روحم تاختی

اما من مهره هایم را حرکت نمی دهم

نمی توانی در این بازی سراسر کشتار دخیلم کنی

حریفی که شرافت به حراج می گذارد

ارزش جنگیدن ندارد ... !

 

 

طولی نمی کشد که 

سایه سیاهی که بر زمین زندگیم انداختی

محو شود

ماه ی بودی که میان من و خورشید امیدم قرار گرفتی

کسوف هرگز دوام نیاورده

امیدوار نباش!!!

 

 

خواستم عاشقانه بنویسم

چشمهایت رو به رویم نبودند . . .

دوریت الهام بخش نیست٬

غم انگیز است.

 

 

 

ابرهایی که باران می شوند

یا برگهایی که از شاخه فرو می افتند

به  پا بوس تو می آیند.

. . . پاییز فریاد می زند

هنوز محبوب خدایی

اشرف مخلوقات!!!

 

 

رنگ به رخسار عشق نمانده است

از وحشت آنچه که به نام او و به کام هوس٬

بر دل بی پناهم راندید.

دستهای نجابت یخ زد٬

از شنیدن خبر رسوایی نامش.

وفا دست به دامن اشک هاست٬

برای زدودن لکه ننگی که بر دامن نامش نهادید.

...

چه می کنید با دایره المعارف ارزش هایم؟

تمام تعاریفش غرق شده اند میان سیل دروغ هایتان.

کافیست٬کمی امان دهید.

از دیارتان رخت خواهم بست.

نیازی به ریختن خون دل نیست٬

میان شما غریبه ام

امان دهید . . . می روم . . .

 

 

روزهای آرامش

خنده های واقعی

بغض های کوچک

اشک های پاک

رفاقت های حقیقی

دوستان صمیمی

روزهای آرامش

بخشش های بی توقع

روزهای اعتماد

غریبگی با مسئولیت

روزهای بی دغدغه

روزهای شاد

لحظه های لبخند . . .

                روزهای کودکی

 

پ.ن:خدایا اهل معامله هستی؟! تمام آنچه از عمرم باقیست٬برای بازگشت به کودکی٬حتی اگر فقط یک روز باشد . . . خدایا اهل معامله هستی؟ !

 

 

نمی دانم به حرف های شما شک کنم

یا عشق !

کدام را باور کنم؟

مگر ریسمان احساس را خنجر دوری حریف می شود؟ !

جنس پیمان های شما از چیست؟

من به رگ و پی وجودم پیمان می بندم٬

تا تیزی هیچ خنجری را به پیمانم٬به وجودم٬روا ندانم

. . . برنده تر از خنجر زبانتان ندیده ام

اما من هنوز بر سر پیمانم

عهد نخواهم شکست

خنجرهایتان ریسمان عشقم را حریف نیستند !

شما بشکنید

من نه

 

 

پاییز زیبای من

زیباترین شاهکار هستی

دل انگیزترین فصل زندگی

خوش آمدی

ببخش که کمی تاخیر دارم در عرض خیر مقدم

باور کن انتظارت می کشیدم

..................

سلام

دلم می خواد این پست رو یه نوشته ندونی.میخوام ببینی که نشستم روبه روت و دارم حرفام رو٬احساسم رو٬برات میگم.

آره با توام

خود خود تو

تو که داری این سطور رو مرور میکنی

من عاشق پاییزم.این فصل قدرت داره تا مسیر زندگیم رو تغییر بده.این فصل حال و هوایی با خودش داره که نمیدونم چرا و چطوری اما عجیب روی من تاثیر میذاره.

پاییز رو توی جنوب سالها تجربه کردم ولی سبزی درختای اون خطه هم نتونست مفهوم پاییز رو برام عوض کنه, و حالا چند سالی هست که برگ ریزون تماشایی اصفهان نصیبم میشه.

من توی پاییز بیشتر قدم میزنم٬آهسته تر راه میرم٬دقیق تر نگاه میکنم٬سعی میکنم تا اونجا که میتونم از لحظه هاش لذت ببرم.من به نسیم پاییزی اجازه میدم صورتم رو لمس کنه٬بهش اجازه میدم بین موهام بتابه٬تو وجودم رخنه کنه.

چه اشکالی داره اگه بذاریم پاییز گمان کنه همونقدر سرده که زمستون!بعضی وقتها فکر میکنم دلش میخواد ازش بترسم٬سرماش که به صورتم میخوره لبخند میزنم و میگم آره سرمای تو هم مثل سردی زمستونا منو میترسونه اما فقط خدا میدونه چقدر خوشحالم که بین تابستون و زمستونش یه پاییز هست!

پاییز من رو آروم میکنه.اونقدر آروم که گاهی با خودم احساس غریبگی میکنم

برگا که شروع به بارش میکنن٬پیاده رو ها که پر میشن از صدای خش خش٬سرما که گونه هات رو صورتی میکنه٬تکاپویی که بعد از رخوت تابستونی توی شهر هست . . .

فضایی که توی افکارم دارم رو نمیتونم با کلمه ها بسازم اینجا٬یعنی بلد نیستم بسازم اما این گره هایی که بهت میدم اگه ذره ای اهل دل باشی راهی شهر افسانه ای لذتت میکنه.

چشمات باز میشه و میگی بنازم هنر این استاد آفرینش رو.

امید میاد تو دلت که پس هنوز ما رو یادش نرفته٬هنوز اونقدر ازمون نا امید نیست که بساط این همه زیبایی رو از جلوی چشمامون بر داره٬اونوقت شاید تو هم مثل من از شتاب قدمهات کم کنی و آروم تر از کنار پاییز بگذری شاید تو هم مثل من آرامش خدا رو توی این همه هیاهو ببینی٬شاید تو هم همونقدری عاشق پاییز و خالقش بشی که من

شاید از امسال تو هم مثل من برای اومدن پاییز انتظار بکشی . . .

هرچند غم تو دلت نشسته٬سعی کن از هدیه ای که بهت داده شده لذت ببری.

بارونای پاییزی میتونن رنگ غم از دلت بشورن اگه بهشون فرصت بدی . . .

 

خوش اومدی پاییز خوب من

 

 

امروز بنای زندگیم

به وزیدن نسیمی

فرو ریخت!

عمری از قدرت مهمانان ساکت و کوچک خانه قلبم

غفلت کردم٬

عاقبت بنای زندگیم را

موریانه ها

بر سرم خراب کردند.

..........

پ.ن:دلم برای عمری که پای ساخت بنا گذاشتم میسوزه.کنار خرابه ها نشستم و اشک میریزم . . .اشک میریزم . . . اشک میریزم . . .

 

 

نمی دونم شنیدین یا نه كه تو مشهد اسم بلوار ایرج میرزا رو عوض كردن و گذاشتن جلال آل احمد و دلیلی كه براش آوردن هم نوع شعرهای ایرج میرزاست.
 اگه قراره اسم ایرج از این بلوار به این دلیل برداشته بشه پس باید در آینده منتظر حذف نام سعدی، مولانا و عبید زاكانی هم باشیم چون اونا هم از این جور شعرا كم ندارن.
 سایت ماتینه بیانیه ای در اعتراض به این عمل شهرداری مشهد از طرف جمعی از طنزپردازان نوشته كه من عینا اون رو كپی كردم اینجا و ازتون می خوام اگه شما هم معترضین این كار رو بكنین:

.: خدا :.
بیانیه‌ی جمعی از طنزپردازان در اعتراض به اقدام موهن شهرداری مشهد

شهرداری مشهد نام بلوار «ایرج میرزا» را در این شهر تغییر داده است و در توجیه اقدام خود بر روی پرده‌ی بزرگی، در یکی از معابر، اطلاعیه‌ای را منتشر نموده که از آن برداشتی جز عدم آگاهی از شاخصه‌های فرهنگی و ادبی چیز دیگری استنباط نمی‌شود. آنچه بیش از تغییر نام بلوار تاسف‌برانگیز است، توضیحات نامناسب، ناآگانه و اهانت‌آمیز درباره‌ی این چهره‌ی ادبی است.

ادبیات محل بازآفرینی و انعکاس واقعیات جامعه است. این انعکاس در آثار بسیاری از چهره‌های کهن و معاصر کشور به چشم می‌خورد. با دیدگاه شهرداری مشهد باید نام بسیاری از خیابان‌ها، میادین و ابنیه را در سطح کشور تغییر داد. زیرا که سعدی، مولانا، عبید زاکانی و بسیاری دیگر از ستارگان ادبیات ایران در آثار خود نکاتی را انعکاس داده‌اند که ممکن است با سلیقه‌ی کسانی همخوانی نداشته باشد. اما معیار رویارویی با مفاخر فرهنگی نباید سلیقه‌ی فردی یا گروهی در یک محدوده‌ی مکانی و زمانی باشد. میزان اعتبار فرهنگی هر شخصیتی در عرصه‌ی ناخود‌آگاه جمعی و تاریخی یک ملت تعیین می‌شود.

ما جمعی از طنزپردازان ضمن اظهار تاسف از این اقدام غیرفرهنگی و اعتراض به آن، از شهرداری و شورای شهر مشهد می‌خواهیم از این پس در مواجهه با مفاخرکشور با احتیاط و آگاهی بیشتری روبرو شود و ضمن بازگرداندن نام «ایرج میرزا» به این بلوار، بخاطر اقدام ناصواب و ناصحیح خود عذرخواهی نمایند.

 

پ ن : اینم لینك اصلی بیانیه تو سایت ماتینه