دلم برات تنگ شده زندگی

زنده موندن وقتی زندگی نکنی خیلی سخته٬سخت که نه غیر قابل تحمله

نمی دونم چی شد که رفتی

چقدر خواسته هات رو٬راه هایی که به روم باز کردی٬چقدر همه اون چیزایی که بهم دادی رو نخواستم و رد کردم بی اون که بدونم دلت میشکنه ... بی اون که حتی فکر کنم ممکنه یه روز رهام کنی و بری ...

برگرد زندگی٬بی تو زنده موندن عذابه ... هر لحظه جون دادنه

دلت میاد لبهام رو بی خنده بذاری؟!!

از اشک من بغض نمی کنی؟!!

می دونی که همیشه دوستت داشتم گرچه هیچوقت کامل نبودم و نیستم

من قدرت رو می دونم زندگی٬ترکم نکن ... بیشتر از این تنهام نذار ... اینقدر دور نشو از من

این روز مرگی این تکرار دقایق بی تو هر ثانیه اش برام جهنمی شده

تو که هستی حتی وقتی غم دارم حتی اون لحظه هایی که دنیا هم تاب تحمل دردم رو نداره من طاقت میارم ... تو که هستی یه شوخی ساده تمام سلول های وجودم رو به خنده وامیداره اما بی تو کمدی یعنی باور اینکه میشه باز هم بخندم!

می دونی که هیچکس مثل من بلد نیست با تو بسازه؟

من همونم که وقتی کسی زیبایی هات رو نمی دید با عشقش همه رو عاشقت می کرد٬یادت هست؟

دارم ذوب میشم ... بفهم ... تو رو خدا بفهم ... دارم میمیرم بی تو

دلم برات خیلی تنگ شده زندگی

برگرد

 

پ.ن۱:اگه هنوز تو خلوتتون تو قلبتون یه خدایی هست برام دعا کنید

پ.ن۲:زندگی در من نیست من فقط زنده ام

خرابات!!

کلافه ام٬داغون٬

دیگه از اون خنده های همیشگی٬از اون شادابی از اون همه انرژی و حوصله هیچ خبری نیست ...

خسته ام٬خسته شدم از بس هیچی سرجاش نیست از بس منتظر موندم تا درست بشه

خواسته های ساده و پیش پا افتاده ای که برآورده نمیشن کلافم کردن

بیشتر از اون که بتونی تصورش رو بکنی .... خسته ام خسته خسته از انتظار از این جاده ای که تهش رو نمی بینم

دیگه اون نور امیدی که همیشه راه رو برام روشن می کرد مرده ...

دیگه شاد نیستم ... برعکس اون روزا که هیچی درست نبود و من شاد بودم در قلبم!

وای انگار هیچ واژه ای نیست که حالم رو بیان کنه ... چرا این روزای کابوس تموم نمیشه؟!!!

عمرمه این روزایی که داره می گذره و هیچ ...

حالم بده خیلی بد ...

پ.ن:اگه کسی می خواد بنویسه که این روزا می گذره و همه اینجورین و بخند و سخت نگیر ... لطف کنه نظر نذاره چون قطعا نفهمیده چی نوشتم چون نفهمیده چی می کشم

سفر

حدودا ۱۲ روزه که تو سفرم ... اول تهران بعد هم شیراز ... هنوز برنگشته ام خونه ... امروز خیلی کلافه ام خیلی خیلی خیلی

به هیچ وبلاگی سر نزدم

ببخشید من رو دوستان الان نه وفتش هست و نه حوصله اش ... برگشتم خونه سر می زنم به همگی

هوای تازه!

وقتی گلوی کسی را می فشاری به اکسیژن محتاج تر می شود

هر چه سخت تر بفشاری٬مشتاق تر٬محتاج تر ...

فشار دستت را که بیشتر می کنی تقلا بیشتر می شود

می دانی که انسان به اکسیژن زنده است!!!

و برای حیات می جنگد تا هنگامی که دست از حنجره اش برداری و نفسی عمیق بکشد

با تو هستم آقای پ.ر.ز.ی.د.ن.ت. می فهمی؟!

 

پ.ن۱:از فشار دستتان کبود می شویم!

پ.ن۲:نگاه کنید به این و این و این و البته خبرها زیاد است اما از حوصله این پست و تحمل من خارج

 

متولد می شوم

متولد می شوم ...

پس از هر طلوع خورشید٬میان هر بارش آسمان٬با هر وزش نسیم٬با رویش هر جوانه٬به نوای هر قناری٬به چشمک هر ستاره ...

متولد می شوم ...

با صدای روح بخش یک ساز٬با یک آواز٬وقتی قلمی بر روی بوم رویا می بافد یا آن هنگامی که روی کاغذ شعری می سازد

متولد می شوم ...

در تمامی دقایقی که دوست داشتن برایم معنا می شود ... در مهرورزیتان در صبوری و تحمل٬در نگاه و کلامتان ... متولد می شوم هر بار که دوست داشتن برایم معنا می شود

متولد می شوم ...

میان شما٬بین اشکها و لبخندهایتان٬بین درک کردن ها و نکردن هایتان٬بین زخم زدن ها و مرحم گذاشتن هایتان

من رشد می کنم ...

با هر غروب نارنجی خورشید٬با هر ابر رهگذری که باران نمی شود٬با هر جوانه ای که قامت بلند می کند به سوی آسمان و ریشه می دواند در خاک

من قد می کشم ...

با هر تلخی که به کامم می نشیند٬با هر قدمی که بر می دارم و حرکتی نمی بینم! با هر سقوطی که پر و بالم می شکند٬با هر اوجی که تجربه می کنم٬با درد و ناکامی ها٬با آرامی و به کام ها ...

من هر روز تولد می یابم و رشد می کنم

 

پ.ن۱:سوم خرداد روز آزادسازی خونین شهر به همت و جانفشانی جوانان وطن دوست ایرانی مبارک.

پ.ن۲:  ۴خرداد زادروز فرخنده من پیشاپیش مبارک و شاد باد!!!! 

پ.ن۳:هدایای نقدی شما پذیرفته می شود شماره حساب یا کارت خواستین میلتون رو برام بذارید!!!