در حال رانندگی به سمت اصفهان بودم و به ترانه ای با صدای  Randy Travis گوش می کردم٬نمی دونم چرا اونجا٬درست وسط جاده٬سیلی از کلمات با چیدمانی عجیب و زیبا به ذهنم جاری شد ! شاید تاثیر ترانه ای بود که می شنیدم شاید هم جاده ... نایستادم و هیچکدوم از اون جملات رو جایی ننوشتم ولی از اون روز حس نوشتن دوباره در من تازه و قدرتمند شده اما باز نمی نویسم !

تا حالا با شنیدن یه صدا دلت هری ریخته پایین؟ یه صدای آشنا شاید هم صدای یک غریبه ! حتی صدای گوشی موبایل وقتی دل دل می کنی زنگ بخوره یا پیامی بیاد !

دلم هری ریختن می خواد !!

برای همینه که نمی نویسم !! الان همه ی عناصر ذکوری رو که می شناسم دوستانه دوست می دارم ... دلم مدتهاست به صدایی٬به نگاهی٬به کلامی نلرزیده.دلم خیلی وقته هری نریخته !!

دوست دارم برای "یار"بنویسم ... برای همینه که نمی نویسم !!


راستی هوای شهر شما پاییزی شده؟

 آخ که چقدر دلم باران می خواهد ولی گویا پاییزهایمان هم چینی شده!! نه بارانی نه سرمایی نه برگریزانی ... هیچ

دیشب دل من شکست و هم سرمای حرفهایشان در وجودم پیچید هم برگهای غرورم خزان دید و زیر پایشان خرد شد و هم چشمانم سیر بارید ...

به این فکر می کنم که ما با طبیعت چه کرده ایم که به خزان می نشیند؟! اگر حیاط خلوت کوچک دل من با تگرگ حرفهایی تلخ خزان زده می شود ...

با همه ی این حرفها باز من عاشق پاییزم حتی اگر در دلم بنشیند ... باران پاییزی طراوت می دهد هم به دل ترک خورده ی من هم به دامن درختان خشکیده٬فرقی هم ندارد چه از آسمان ببارد چه از چشمان من

اگر شهرتان به انتظار باران است خبرم کنید که ابرهای دل من مهیای باریدنند ... 

پ.ن۱:چیزی شبیه شعله یک شمع انتهای جاده غمهایم را روشن می کند ! سخت است اما هنوز امیدوارم و در اعماق قلبم شادی را حس می کنم گرچه عمیقا غمگینم امروز ...

پ.ن۲:دیشب با کلی غصه و چشم گریون  داشتم قدم می زدم که چشمم افتاد به یه نمایشگاه کتاب٬باور کنید یک ساعتی که بین کتابا تاب می زدم غم و غصه یادم رفت ! دو تا کتاب خریدم و هنوز اعتقاد دارم با همه ی سختی ها و تلخی ها در اوج غم میشه لذت برد از چیزایی که سر راهمون قرار داده میشه

پ.ن۳:دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت

                                       دائماْ یکسان نماند حال دوران غم مخور 

پ.ن۴:از اینجا ترانه ی Randy Travis رو بشنوید و دانلود کنید