همه حرارتم را حرام هیزم خیس قلبت کردم ...

دریغ از جرقه ای ... آتشی ... شعله ای ... !

 

پ.ن۱:من و کلی کتاب و کلی کار و کلی دیدار و کلی چیزای دیگه و فقط ۲۴ ساعت وقت ... این برای یک روز کمه !

 پ.ن۲:کلافه ام از بعضی آدما٬از بعضی آدم نماها که با خودخواهی ها و جاه طلبی هاشون دارن جنایت می کنن ... سایه اشون رو زندگیمون سنگینی می کنه بدجوری ... حیف که خیلی چیزا گفتنی نیست.با این وجود باز من آرومم باز من شادم ... آخه امید من آسمونیه ... اینه که آرومم ... خیلی وقتا دچار این تضادم!! من خسته و کلافه و پر از اشک ولی آروم و شاد و پر از امید و خنده!!!

پ.ن۳:گام برداشتن در مسیری که دوست داری بهت انرژی و شادی و آرامش میده.به نوای قلبتون گوش بدین ... خدا فریاد نمی زنه٬نجوا می کنه

پ.ن۴:نمی دونم چرا دارم اینا رو اینجا می نویسم اما اشکالی نداره حالا که دارم می نویسم ...

پ.ن۵:به یه برنامه ریزی برای رسیدن به کارام نیاز دارم ... امشب درستش می کنم

پ.ن۶:راستی یادم رفت بگم این پست رو برای حال و هوای یه دوست نوشتم یه رفیقی که مدت هاست دست به قلم نبرده بود رفیقی که حرفهاش از جنس درونشه و حالا که نوشته حس و حالش شبیه این پسته منه ... نوشتم چون حالشو خوب می فهمم.

پ.ن۷:دلم می خواد یه کیک درست کنم یا یه مهمونی کوچیک بگیرم یا با یه نفر که مشتاق شنیدنه درباره محبت خدا حرف بزنم یا برم یه پیاده روی طولانی کنار رودخونه یا برم رویه پشت بوم یه برج دراز بکشم ستاره ها رو نگاه کنم ! اینا چیزاییه که الان دلم خیلی می خواد اما الان باید برم به کلاسم برسم!

اشکالی نداره فردا حتما یکی یا چندتاشو انجام میدم ... فعلا خدانگهدار