عبور یک رهگذر٬

رایحه ی آشنای تو٬

جرقه ای که آتش می زند به خرمن فراموشیم٬

و آتشی که تاریکخانه قلبم را روشن می کند٬

خنده ام می گیرد ...

کنار آتش نشسته ای و دستانت را گرم می کنی ...

پس تو هنوز هم در قلب منی؟!!!!

 

پ.ن۱:این روزا هیچ موضوعی الهام بخش نوشتنم نمیشه

پ.ن ۲: وقتی نوشتنت میاد ولی کلمات کنار هم ردیف نمیشن چی کار می کنی؟!

پ.ن۳:روزهای پر مشغله و درهمی رو گذروندم اما روزهای خوبی بود با وجود همه خستگی که بر جا گذاشت ...